چیزهایی که مدیران منابع انسانی باید از بازی تاج و تخت یاد بگیرند ، مسائل و اطلاعات گوناگونی هستند که میتوانند برای مدیران منابع انسانی الهامبخش و آموزنده باشند. اما شاید هیچیک از آنها، بهاندازهٔ نکتههایی که از سریال گیم آف ترونز یا بازی تاج و تخت دربارهٔ مدیریت منابع انسانی میتوان آموخت، با دنیای امروز ما سازگاری نداشته باشد. با ما همراه باشید تا جزئیات بیشتری دراینباره در اختیارتان قرار بدهیم.
بروس کرِیوِن، از بنیانگذاران دورهٔ پیشرفتهٔ مدیریت در آموزشگاه کسبوکار کلمبیا در این زمینه عنوان کرد: «تصمیمهای مبتنی بر مدیریت که از سوی شخصیتهای بازی تاج و تخت گرفته میشود، گاهی عواقب جبرانناپذیر و ویرانگری بهدنبال دارد. اما شخصیتهایی که جان سالم به در میبرند، یاد میگیرند چطور تصمیمهای بهتری بگیرند و در عین حال، بهشکلی مؤثرتر با خطراتی که انتظارشان را میکشد، روبهرو شوند.»
با اینکه در تصمیمهایی که مدیران منابع انسانی میگیرند، مانند تصمیمهای شخصیتهای بازی تاج و تخت، پای مرگ و زندگی در میان نیست، داشتن رویکردی مناسب در رویارویی با خطرات و مدیریت آنها، یکی از عوامل مهم در تصمیم گیری است.
چیزهایی که مدیران منابع انسانی باید یاد بگیرند
فکر کردن به نتیجه و تأثیر تصمیمات؛ هیچ رهبری بیعیبونقص نیست
بروس کِریوِن که در آموزشگاه کلمبیا، دورهای آموزشی با عنوان «رد و نشان مدیریت در ادبیات داستانی» را برای دانشجویان کارشناسی ارشد کسبوکار تدریس میکند، در توصیف شیوهٔ روایی بازی تاج و تخت اینطور عنوان میکند که داستان این سریال، اساسا ترکیبی از عناصر اسطورهای (اژدها، سِحروجادو و مردگانی که زندگی دوباره پیدا کردهاند) است و بخشی از ایدههای داستان، از وقایع حقیقی تاریخی الهام گرفته است.
او دراینباره میافزاید: «بخشهایی از داستان بازی تاج و تخت، بر پایهٔ رویدادهای تاریخی و دربارهٔ رهبرانی است که در دوراهی انتخاب قرار گرفتند یا آنکه تصمیمی گرفتند و نتیجهٔ نهایی، عکس آن چیزی بود که انتظار داشتند. شاید تصمیمی در نگاه اول، منطقی و معقول به نظر برسد، اما با اعتماد به شخص نادرست، نتیجهای جز اعدام در ملأ عام در پی نداشته باشد. شاید در دنیای امروز تصمیمهایی که میگیریم تا این حد جدی نباشد و عواقبی مانند مرگ یا اعدام در پی نداشته باشد؛ اما اغلب بههنگام تصمیمگیری، با همان تنش و اضطراب و نتایج پیشبینیناپذیر دستبهگریبان هستیم».
بر طرفداران سریال محبوب بازی تاج و تخت پوشیده نیست که ند استارک، جان اسنو و دنریس تارگرین، تنها سه تن از شخصیتهای دنیای بزرگ این سریال هستند که در طول داستان با مسئولیتهای سنگینی که مدیریت و رهبری دیگران بر دوششان میگذارد، درگیر هستند.
بروس کِریوِن دراینباره توضیح میدهد: «شخصیتهای رهبران بازی تاج و تخت متقاعدکننده هستند و میتوان آنها را به دنیای واقعی بسط داد؛ چراکه مانند انسانها و مدیران واقعی بیعیبونقص نیستند؛ در شرایطی پر از تنش و اضطراب قرار دارند و با تمام وجود میکوشند تا نتایج تصمیمهایشان باعث بهبود شرایط کسانی شود که تحت فرمان و هدایت آنها هستند».
شرایط دشوار و پیچیدهای که مدیران منابع انسانی با آن سروکار دارند، شباهت زیادی با شرایط شخصیتهای یادشده از بازی تاج و تخت دارد. هیچکس کامل و بیعیبونقص نیست و گرفتن تصمیمهای مهم، بر اساس اطلاعات پیچیده و در زمان درست، بههیچعنوان کار سادهای نیست. بهویژه با علم به این مسئله که عواقب تصمیمِ گرفتهشده و خوب یا بد آن، تأثیری حیاتی بر وضعیت کارکنان سازمان خواهد گذاشت.
چیزهایی که مدیران منابع انسانی باید از بازی تاج و تخت یاد بگیرند
ریسکپذیری در هماهنگی با تعهدات
احتمالا طرفداران بازی تاجوتخت آن صحنه را به خاطر دارند که در آن، تیریون لنیستر بهخاطر قتلهایی که مرتکب شده بود، افسوس میخورد و ناراحت بود؛ قتلهایی که شایستگیِ تبدیلشدن به رهبری دلسوز را از او میگرفت. البته وقتی لرد واریس در پاسخ به اعترافهای او گفت که «من هیچوقت نگفتم که تو بیعیبونقص هستی»، کمی آرام میگیرد.
همانند او، هیچ مدیر منابع انسانی هم نمیتواند انتظار داشته باشد که تصمیمگیریهایش نتایج دلخواه بهدنبال داشته باشد و در هر شرایطی، تصمیم درست را بگیرد.
بروس کِریوِن در جمعبندی سخنانش عنوان کرد: «نمیتوانیم انتظار داشته باشیم در هر شرایطی، همهچیز بیعیبونقص باشد. آنچه باید انتظار داشته باشیم، تجربهای مخاطرهآمیز است؛ بهگونهای که سازگار و در هماهنگی با تعهداتمان باشد».
چطور استرس را به انرژی مثبت تبدیل کنیم ؟ فرض کنید به زمان مهمترین سخنرانی زندگیتان نزدیک شدهاید و سالن پر از افرادی شده است که شما باید آنها را تحت تأثیر قرار دهید. چه احساسی خواهید داشت؟
بر اساس پژوهشی که کارن دویر (Karen Dwyer) و مارلینا دیویدسون (Marlina Davidson) در سال ۲۰۱۲ انجام دادند، ترس از صحبت کردن در جمع، یکی از بزرگترین ترسهای ما انسانهاست. اگر مانند بسیاری از افراد، سخنرانی در برابر جمعی از حاضرین بدترین کابوس شماست، احتمالا با نزدیک شدن به یک سخنرانی عمومی ترس شما را فرا خواهد گرفت.
در زندگی موقعیتهای زیادی وجود دارد که به علت شرایط نامساعد عصبی نمیتوانیم بهترین عملکرد را داشته باشیم. احساس اضطراب که شامل علائمی مانند ضربان قلب شدید، کوتاه شدن تنفس، عرق کردن و سرگیجه است؛ در چنین شرایطی کاملا طبیعی خواهد بود.
خوشبختانه با کمی تمرین و با استفاده از تکنیکی که تمرکز کردن نامیده میشود، شما میتوانید این انرژی عصبی را تبدیل به تمرکز مثبت بکنید.
تمرکز کردن چیست؟
تمرکز کردن یک تکنیک تجسم قدیمی است که در آیکیدو (هنر دفاع رزمی ژاپنی به معنی «هماهنگی روحی») بسیار رایج است. این تکنیک به شما میآموزد که بر روی اینجا و اکنون خود تمرکز داشته باشید و انرژی خود را صرف توجه به بیرون و افکار منفی نکنید. همچنین به شما کمک میکند در شرایطی پایدار و استوار باقی بمانید.
آیکیدو ذهن شما را آموزش میدهد تا با استفاده از مفهوم «ki» (که به معنی روح، نیروی درونی و انرژی طبیعی بدن است) کنترل واکنشهای بدن را در دست بگیرد. آیکیدو معتقد است تمام انرژی فیزیکی و روانی از جریان انرژی اطراف بدن به دست میآید. زمانی که شما عصبی هستید یا دچار استرس شدهاید این انرژی از دست میرود. اما تمرکز کردن میتواند جهت انرژی منفی را در یک مسیر سودمند تغییر دهد.
به زمانی فکر کنید که دچار استرس شده یا ترسیده بودید. چه واکنش فیزیکیای تجربه کردید؟ ماهیچههای منقبض، تنفس سریع، دستهای عرق کرده و ضربان قلب شدید واکنشهای طبیعی به یک وضعیت پراسترس هستند.
چطور استرس را به انرژی مثبت تبدیل کنیم
این تکنیک در میانهی دههی هفتاد میلادی و با تلاشهای یک روانشناس ورزشی، دکتر رابرت نیدفر (Dr Robert Nideffer) به عنوان یک ابزار افزایش انرژی تغییر کرد و در سال ۱۹۹۲ در کتاب «Psyched to Win» منتشر شد. همچنین در سال ۲۰۰۲ یک مربیِ سخنرانی، دکتر دان گرین (Dr Don Greene)، در کتاب «Fight Your Fear and Win» از این تکنیک دفاع کرد.
تمرکز چه زمانی سودمند است؟
شما میتوانید برای افزایش تمرکز و مدیریت استرس پیش از یک سخنرانی، نواختن موسیقی، امتحان، مصاحبه شغلی، مذاکره یا اتفاقات ورزشی از تکنیک تمرکز استفاده کنید. در واقع هر زمانی که نیاز دارید در یک شرایط سخت، ذهن آزادی داشته باشید این تکنیک میتواند مفید باشد.
علاوه بر این، تمرکز میتواند در بیشتر موقعیتهای روزمرهی زندگی مفید باشد. اگر لازم است قبل از یک مکالمهی دشوار افکار خود را جمع کنید، یا اگر یک خبر بد را به دیگران بگویید از تکنیک تمرکز برای هدایت اعصاب استفاده کنید، به این ترتیب میتوانید به راحتی، به شکلی مؤثر و با آرامش ارتباط برقرار کنید.
چطوراسترس را به انرژی مثبت تبدیل کنیم
چگونه خود را متمرکز کنید؟
برای تمرکز کردن سه گام وجود دارد:
گام ۱: بر روی تنفس خود تمرکز کنید
بر روی نفس عمیق کشیدن تمرکز کنید، از دیافراگم خود استفاده کنید تا ریههایتان را پر از هوا کنید. نکته: اگر با تنفس عمیق آشنا نیستید، زمانی را برای تمرکز کامل بر روی نفس کشیدن صرف کنید و این تمرین را انجام دهید: بر روی زمین یا یک جای راحت و مستحکم دراز بکشید. دست خود را بر روی شکمتان بگذارید و از راه بینی یک نفس عمیق بکشید. با استفاده از هوایی که به درون میکشید، دستتان را به بالا هل بدهید. سینه و شانههای شما نباید حرکت بکنند، فقط شکمتان. سپس به آرامی هوا را از دهانتان خارج کنید. به طور آگاهانه تنش را از بدنتان خارج کنید. در حالی که بدنتان را برای یافتن احساس تنش بررسی میکنید، به نفس کشیدن آرام و عمیق ادامه بدهید. این کار را با انگشتان پایتان شروع کنید و به سمت بالای بدن حرکت کنید. همچنان که پیش میروید، به تک تک عضلاتتان توجه کنید. هر عضلهای را که احساس میکنید در تنش است منقبض و سپس آن را رها کنید.
گام ۲: مرکز بدن خود را پیدا کنید
مرکز گرانش بدن خود را پیدا کنید، در تکنیک تمرکز کردن، این نقطه حدود ۵ سانتیمتر پایین ناف در نظر گرفته میشود. مرکز بدن خود را به خوبی بشناسید و به یاد داشته باشید که چه احساسی دارد. احتمالا با تمرکز کردن بر روی این قسمت از بدنتان احساس ثبات و پایداری خواهید کرد.
زمانی که احساس کردید دچار استرس شدهاید، به مرکز بدنتان توجه کنید و به خودتان یادآوری کنید که تعادل و کنترل را در دست دارید. سپس حداقل برای پنچ بار دم و بازدم عمیق انجام دهید. همچنان بر روی مرکزتان تمرکز کنید و ثبات و پایداری را احساس کنید.
گام ۳: تغییر جهت انرژی
سرانجام انرژی را در مسیری که میخواهید به اهدافتان برسید هدایت کنید.
تصور کنید که تمام انرژی بدن شما به مرکزتان جریان پیدا میکند. چیزهایی را تصور کنید که به شما برای این کار کمک کند برای مثال این انرژی را مانند یک توپ درخشان، یا یک بالن در نظر بگیرید. تصور کنید که تمام انرژی منفیتان را درون یک بالن گذاشتهاید و آن را رها کردهاید. هنگام دم بگویید «من اجازه میدهم…» و هنگام بازدم بگویید «…برود».
اگر انرژی را مانند یک توپ تصور میکنید، فرض کنید آن را به یک فاصلهی بسیار دور شوت کردهاید. اگر آن را مانند یک بالن میبینید، تصور کنید که بالای سر شما به هوا میرود. بگذارید هر چیزی که شما را دچار استرس میکند، از شما دور شود. تصور کنید که مرکز بدنتان با آرامش پر شده است.
در تنفس بعدی، به این فکر کنید که میخواهید چه چیزی به دست بیاورید و بر روی مثبت اندیشی و جملات مثبت تمرکز کنید. هنگامی که اجازه میدهید تنش از بدنتان خارج شود از تصدیقاتی مانند «این کار مال من است» یا «ارائههای من عالی است» استفاده کنید. علاوه بر این باید واژههایی مانند «موفقیت» یا «اعتماد به نفس» را با خودتان تکرار کنید.
چطور استرس را به انرژی مثبت تبدیل کنیم؟
با تمرین مهارت بیشتری پیدا میکنید
برای اینکه بتوانید از تکنیک تمرکز کردن با اطمینان استفاده کنید نیاز به کمی تمرین دارید. برای این کار لازم است قبل از اینکه با یک موقعیت واقعا پراسترس روبهرو شوید، در این تکنیک مهارت کافی پیدا کنید. سعی کنید از این تکنیک در موقعیتهایی که مقدار کمی استرس به شما وارد میکنند، استفاده کنید. برای مثال با چیزی که هر روز در سر کار تجربه میکنید.
روش دیگری که به وسیلهی آن میتوانید تمرکز کردن را تمرین کنید این است که بدن خود را در شرایط پر استرس قرار دهید و سپس سعی کنید خود را متمرکز کنید.
برای مثال نوازندگان، پیش از اجرا تمرکز کردن را تمرین میکنند. برای اینکه خود را در شرایط استرس قرار دهند ممکن است تعداد زیادی پله را بالا و پایین بروند و سپس بالافاصله قطعاتشان را تنها یا در مقابل دیگران بنوازند.
فعالیت بدنی به علت واکنشهای فیزیکیای که ایجاد میکند، مانند افزایش ضربان قلب و کوتاه شدن نفسها، روش بسیار خوبی برای شبیهسازی علائم استرس است.
این کار را انجام دهید سپس با توجه به مراحلی که گفته شد مرکز خود را پیدا کنید. به این ترتیب زمانی که واقعا دچار استرس میشوید، به خوبی می دانید که باید چه کار کنید.
زمانی که در تمرکز کردن مهارت کافی پیدا کردید، هر زمان که دچار استرس شدید و کنترل خود را از دست دادید؛ میتوانید از آن به راحتی استفاده کنید. همچنین این تکنیک به شما میآموزد هنگامی که با شرایط دشواری روبهرو شدید به غریزهتان اعتماد کنید.
راهکارهایی برای ایجادانگیزه .همین اول کار بگویم که اگر میخواهید وظایفتان را درست و کامل انجام دهید، باید به خودتان انگیزه بدهید. حتما میپرسید چه انگیزهای و چگونه؟ مقاله زیر به شما کمک میکند تا بیشتر با شیوههای کاربردی افزایش انگیزه آشنا شوید.
اول از خودتان بپرسید (فارغ از اینکه کاری را به آخر میرسانید یا نه)، آیا این قابلیت را دارید که برای انجام همهی وظایف و کارهایی که باید انجام دهید، به وجد بیایید؟! یا اینکه اساسا شروع یک کار برایتان سخت است؟ آیا به جای تمرکز بر روی کارهای تلنبار شدهتان، مدام آنها را نادیده میگیرید و گاهی هم فرار میکنید؟ آیا شما هم همیشه کاری را که از انجام آن متنفرید، در انتهای لیست کارهایتان میگذارید؟
باید واقعیتی را به شما بگویم؛ تا زمانی که انجام کار را به تأخیر میاندازید، استرس و فشار بیشتری را با خود حمل خواهید کرد. در نتیجه، ممکن است بعد از مدتی اعتماد به نفس خود را از دست بدهید و حتی به توانایی خود در انجام آن کار شک کنید! میدانم شروع کاری که برایمان جذابیتی ندارد ولی حتما باید انجام شود تا چه حد میتواند آزاردهنده باشد. پس چاره چیست؟ ایجاد انگیزه برای شروع هر کاری میتواند موتور محرکهی شما در انجام آن کار باشد. بیایید اول با ساختار انگیزش کمی بیشتر آشنا شویم.
12راهکار برای ایجادانگیزه.
انواع انگیزش
دو نوع انگیزه درونی و بیرونی وجود دارد که در انجام هر کاری، بسته به نوع آن به طور ترکیبی میتوانند به ما کمک کنند.
۱. انگیزش درونی
حالتی است که در آن شما برای به دست آوردن نیازهایتان، با عوامل درونی برانگیخته میشوید. اکثر عادتهای ما و کارهایی که در اوقات فراغتمان انجام میدهیم بر اساس انگیزه درونی است. این کارها را انجام میدهیم چون از انجام دادنشان لذت میبریم و صرفا به دلیل اجبار و یا الزامی برای انجامشان، دست به کار نمیشویم.
۲. انگیزش بیرونی
حالتی است که در آن توسط عوامل بیرونی که توسط دیگران ایجاد میشوند و در کنترل دیگراناند، برانگیخته میشویم. به عنوان مثال دریافت دستمزد و یا مورد تشویق و تجمید قرار گرفتن. شغل و کار ما معمولا با انگیزشهای بیرونی در ارتباط است. هرچند، در صورت لذت بردن از کار، انگیزش درونی نیز در انجام آن دخیل بوده است.
اکثر وظایفی که ما در محل کارمان انجام میدهیم، هر دو نوع انگیزش را در بر میگیرند. اما مسئله اینجاست؛ با اینکه ما شغلمان را دوست داریم و حقوق کافی هم برای آن دریافت میکنیم (هر دو نوع انگیزش درونی و بیرونی)، علاقه و انگیزهای به انجام بعضی از کارها نداریم (کارهایی نظیر بایگانی کردن، بحث با کارکنان در مورد ضعف عملکردشان، گزارش نویسی و…).
چیزی که مشخص است این است که به هر حال ما مجبوریم به عنوان قسمتی از وظایف شغلیمان کارهای ناخواستهای را انجام دهیم، پس باید راهی برای افزایش انگیزه پیدا کنیم. اینجاست که مفهوم خودانگیختگی (انگیزه دادن به خود) اهمیت ویژهای پیدا میکند.
خودانگیخته باشید. برای این کار لازم است نیازهای خود را ارزیابی و درک کنید و بدانید چه چیزی برای شما ارزشمند و شایستهی تقدیر است. حالا این هنرمندی شماست که با تغییر محیط در راستای جذابیتهای ذهنیتان، خودانگیخته شوید. پس به جای اینکه دنبال عواملی باشید که یک وظیفه را برای شما جالبتر کند، خودتان آن را به شکلی درآورید که برایتان جالبتر و ارزشمندتر شود. برای این کار روشهای گوناگونی وجود دارد که در زیر به آن اشاره شده است.
12راهکار برای ایجادانگیزه.
استراتژیهایی برای خودانگیختگی
12راهکار برای ایجادانگیزه.
بر اساس دو نوع انگیزشی (انگیزش درونی و بیرونی) که توضیح داده شد، دو نوع استراتژی نیز قابل تعریف است. حالت اول این است که وظیفه و کار مورد نظر را از نظر درونی، جالبتر و رضایتبخشتر انجام دهید. حالت دوم این است که برای خودتان پاداشهای بیرونی و شخصی در نظر بگیرید. استفادهی ترکیبی از دو استراتژی بالا معمولا بیشترین اثربخشی را به دنبال دارد. بر اساس استراتژیهای ذکر شده، میتوان روشهای کاربردی و متنوعی را برای ایجاد خودانگیختگی، پیاده کرد.
۱. نگرش و رویکرد خود نسبت به وظایف و کارهای ناخواسته و اجباری را تغییر دهید
به عنوان مثال مرتب کردن و سازماندهی قفسهی بایگانی ممکن است به خودی خود انگیزهبخش نباشد؛ اما اگر اینگونه به این مسئله نگاه کنید که انجام این کار و مرتب کردن فایلها و مدارک موجود در قفسهی بایگانی، باعث میشود دیگران به شما به عنوان یک فرد شایسته، منظم و قابل تقدیر نگاه کنند، ممکن است انگیزهی کافی برای انجام این کار را به دست آورید. اگر اینگونه به مسئله نگاه کنید میتوانید پیوندی میان انجام یک کار نه چندان جالب و نیازهای خود (در این مورد مورد توجه و تشویق قرار گرفتن) ایجاد کنید و با تکیه بر آن، وظیفه و کار خود را به خوبی انجام دهید.
۲. به چرایی کاری که انجام میدهید فکر کنید
ممکن است گاهی به این موضوع فکر کنید که کار شما کاری بیهوده و بیهدف است و چرا وقت خود را با انجام چنین کار بیهودهای تلف کنید؟ یکی از روشهای عالی جهت افزایش انگیزهی خود این است که تمام نکات مثبت و دستاوردهای شغل خود را لیست کنید. به عنوان مثال اگر شما کارمند بخش خدمات نظافتی در یک بیمارستان هستید، کار شما باعث میشود بیماران در مقابل میکروبها و آلودگیها در امان باشند. اگر شما کسب و کاری بین المللی در حوزهی تجهیزات و مبلمان اداری دارید، کار شما افزایش بهره وری کارکنان در سرتاسر جهان را به ارمغان میآورد.
۳. اهدافتان را تعیین کنید
با تعیین اهداف، شما دقیقا میدانید که برای به دست آوردن آنچه در زندگیتان میخواهید؛ دقیقاً باید به دنبال انجام چه کارهایی باشید. در نتیجه دیگر آن کارها برایتان خسته کننده نخواهد بود. به عبارتی با نگاه کردن به تصویر کلی و مشخص اهدافتان، خواهید دید که چقدر راحتتر میتوانید وظایف و کارهای ناخواسته و اجباریتان را به انجام برسانید.
۴. وظایف خود را به اجزای کوچکتر تقسیم و تجزیه کنید (کارتان را بشکنید)
به عنوان مثال مرتب کردن و سازماندهی همهی فایلها و مدارک موجود در قفسهی بایگانی شما ممکن است کار حجیم و سنگینی باشد و انجام آن طی یک مرحله بسیار دشوار به نظر برسد؛ بنابراین اول فایلها را دسته بندی کنید. به طور مثال آنها را با توجه به حروف الفبا در چند دسته قرار دهید. بعد از چیدن هر دسته در جای خود، برای مرتب کردن بقیه آنها انگیزه و حس بهتری پیدا خواهید کرد.
۵. برای خودتان مسئولیت و الزام پاسخگویی ایجاد کنید
دربارهی وظایف و کارهایی که باید انجام دهید و همچنین مدت زمانی که انتظار میرود کار را در طول آن به اتمام برسانید، به مدیر و یا همکار خود توضیح دهید. وقتی که بدانید دیگران از شما انتظار دارند که کارتان را در زمان مشخصی به خوبی به پایان برسانید، انگیزه پیدا میکنید تا با انجام بهتر وظایف خود، تواناییتان را به دیگران اثبات کنید.
۶. زمانتان را مدیریت کنید
مدیریت زمان را یاد بگیرید. برای خودتان برنامهی زمانبندی شدهای طراحی کنید که در زمانی مشخص، به شیوهای موثر بتوانید آن را اجرا کنید.
۷. کارهای خود را به تعویق نیندازید
غلبه بر عادت به تعویق انداختن کارها را یاد بگیرید. وقتی که انگیزهی کمی برای انجام کاری دارید؛ مطمئن باشید که اگر آن را به تعویق بیندازید، انگیزهتان کمتر شده و احتمال به انجام رسیدن آن بیش از گذشته، کاهش مییابد و در مواقعی به صفر نیز خواهد رسید. پس برای زودتر به انجام رساندن کارهایی که انگیزه کمتری دارید، بیشتر عجله کنید.
۸. برای خود پاداش در نظر بگیرید
با خود عهد ببندید که اگر کار مورد نظرتان را در زمان مشخص و با موفقیت انجام دادید به خودتان پاداش خوبی بدهید. به عنوان مثال اگر کار کوچکی را به خوبی انجام دادید به عنوان پاداش برای خود بستنی یا چیز خوشمزهی دیگری که دوست دارید بخرید و هنگامی که کار بزرگتری را با موفقیت پشت سر گذاشتید؛ خود را به یک رستوران برای صرف یک شام خوب و دلچسب دعوت کنید!
۹. با پیامدهای منفی ناشی از انجام ندادن کار، به خود هشدار دهید ( خود را بترسانید)
به خودتان بگویید که اگر این کار را به خوبی انجام ندهید با رئیستان به مشکل بر میخورید. روی این موضوع تمرکز کنید و با فکر کردن به اینکه مثلا رئیستان نسبت به شما ذهنیتی منفی پیدا میکند و ممکن است زمانی که به کمک او نیاز دارید و مثلا میخواهید برای انجام کارهای شخصیتان از او مرخصی بگیرید، با شما همکاری نکند. پس به خود هشدار دهید که لازم است کارتان را به موقع و درست انجام دهید.
۱۰. وظایفتان را در صورت امکان با همکاران خود مبادله کنید
میتوانید برخی از وظایفی را که علاقهای به انجام آنها ندارید به یکی از همکارانتان که مشکلی با انجام آنها ندارد بسپارید و به جای آن، برخی از وظایف او که انجام آن برای شما خوشایندتر است را به عهده بگیرید. در محیط کار از علایق، استعدادها و نیازهای یکدیگر جهت انجام موثرتر وظایفتان استفاده کنید.
۱۱. اجازه دهید افکار مثبت و افراد مثبت اندیش شما را احاطه کنند
افکار مثبت بسیار قدرتمند هستند. فقط به خود بگویید که «من میتوانم»، در بسیاری از مواقع این جمله تمام چیزی است که برای شروع یک کار به آن نیاز دارید! از سوی دیگر وقتی افرادی که در کنار خود دارید مثبت اندیش باشند، همواره از شما حمایت میکنند و شما را تشویق میکنند که به تلاش خود ادامه دهید و این انگیزه را به شما میدهند که کارتان را با موفقیت پشت سر بگذارید.
۱۲. برای خود یک کارنامهی انجام کار، درست کنید
تمام کارهایی که موفق به انجام آنها شدهاید را در یک کارنامه ثبت کنید. این کارنامه به شما انگیزه میدهد. وقتی کاری را با موفقیت به اتمام رساندید، آن را به کارنامهی خود اضافه کنید تا با پربارتر شدن آن، رکورد شما در انجام موفق کارها افزایش پیدا کند! از این کارنامه، هنگامی که به انگیزهی بیشتری برای اتمام کارتان نیاز دارید، استفاده کنید.
راهکارهایی برای ایجادانگیزه.
جمعبندی
انگیزش موضوع پیچیدهای است و انگیزه دادن به خود، ممکن است کار دشواری باشد. با ارزیابی و درنظر گرفتن نیازهایتان میتوانید زاویهی دیدتان را نسبت به کارها و وظایف خود تغییر دهید و با پیوند دادن این وظایف با احساسات و تجاربی که از نظر درونی برای شما خوشایند و رضایت بخش است، به خوبی از پس آنها برآیید.
همچنین میتوانید برای خود پاداش شخصی در نظر بگیرید و نگرش خود نسبت به کارهای ناخواسته یا اجباری را تغییر دهید و انگیزش بیرونی ایجاد کنید. به عنوان مثال اگر مجبور به اضافه کاری شدهاید؛ به جای اینکه با نارضایتی از اینکه مجبورید چند ساعت بیشتر در محل کارتان بمانید اوقات خود را تلخ کنید، با فکر کردن به اینکه دستمزد بیشتری میگیرید و میتوانید چیزی را که به آن علاقه دارید تهیه کنید، انجام این کارهای اضافه را برای خود خوشایند کنید. یا با بخشی از این دستمزد، به عنوان پاداش انجام کار، خود را برای یک شام خوب به رستوران دعوت کنید. با استفاده ترکیبی از تکنیکهای ارائه شده برای ایجاد انگیزه، میتوانید برای انجام وظایف ناخواسته و یا اجباری به خود انگیزهی لازم را بدهید
10فکرمثبت برای رسیدن به اهداف.مسیر موفقیت معمولا مسیری پرپیچوخم است. در جامعهی امروز ما، شاید موفقشدن کمی دشوار بهنظر بیاید. بهراستی برای رسیدن به موفقیت چه مهارتهایی لازم است؟ ممکن است بارها بهدلیل موانعی که سرِراه موفقیت قرار دارد، دلسرد شویم. اما داشتن ذهنی پُر از فکر مثبت و ایجاد انگیزه میتواند ما را رسیدن به هدف و موفقیت یاری کند. در این مقاله ۱۰ فکر مثبت که باعث افزایش اعتماد به نفس و ایجاد هیجان و انگیزه لازم برای رسیدن به هدف است را معرفی خواهیم کرد.
تفاوت افراد مثبتاندیش با منفینگرها؛ نگرش مثبتاندیشها چگونه است؟
۱۰. هیچکس یکشبه به عرش نمیرسد
ما در جامعهای با این طرز فکر رشد کردهایم که باید همهچیز را بهسرعت بهدست آورد، بههمیندلیل اغلب فراموش میکنیم که شغل یا حرفهی مناسب چیزی نیست که یکشبه به دست بیاید. البته شاید بگویید اینکه آرزوی چیزی را داشته باشیم که قرار نیست بههمین زودیها به آن برسیم، واقعا ناامیدکننده است. این درست است، اما این انتظار طولانی، فرصتی برای ماست که یاد بگیریم به چیزی که درپیِ آن هستیم عشق بورزیم. اگر همچنان به تلاشتان ادامه دهید، مهم نیست چقدر طول بکشد؛ بالاخره به آنچه که میخواهید، دست مییابید. شاید حتی برای رسیدن به این هدف، قیدِ خیلی چیزها را بزنید، اما مطمئن باشید هنگامیکه به آن دست یافتید، احساس رضایت خواهید کرد.
اجازه ندهید ترس از طولانی بودن زمانی که باید برای رسیدن به هدفتان صرف کنید، مانعی سر راهتان قرار دهد. زمان درهرصورت خواهد گذشت، پس چه بهتر که از این زمان بهبهترینشکل استفاده کنیم.
۹. پذیرفتهنشدن، درد همیشگی بشر است
10فکرمثبت برای رسیدن به اهداف.
انسانها همواره قربانی ترسشان از پذیرفتهنشدن از جانب دیگران هستند. هر روز، میلیونها نفر با تردید وارد دنیای کسبوکار، مد، پزشکی و نظایر آنها میشوند. این افراد بیشتر از آنکه به چیزهای مثبت فکر کنند، به مواردی فکر میکنند که ممکن است خوب پیش نرود. درست است که وقتی جواب رد میشنوید انگار تهِ قلبتان خالی میشود، اما چیزی را در وجود شما بیدار میکند. جواب رد شنیدن از سوی یک شرکت، بدان معنا نیست که شما برای آن کار مناسب نیستید. اگر در دانشگاهی که انتخاب کرده بودید پذیرفته نشدهاید، بدان معنا نیست که شما نمیتوانید یا سطح علمیتان خیلی پایین است. این بدان معناست که باید دوباره امتحان کنید. بهجای اینکه به چنین موضوعی مانند بنبست نگاه کنید، به آن مانند یک دستانداز در جاده فکر کنید.
افکار منفی را دور کنید و اجازه ندهید این ترس شما را متوقف کند. شاید باور نکنید، اما والت دیزنی را بهدلیل «نداشتن خلاقیت» از دفتر روزنامه اخراج کردند!
۸. صلاحیتهای شما بیشتر از آن است که فکر میکنید
آفرینش هریک از ما دلیلی داشته است. گاهی باید از لابهلای فرازونشیبهای زیاد آن دلیل را پیدا کنیم. باید آنقدر روش آزمونوخطا را بهکار ببریم تا تواناییهایمان را بشناسیم. هریک از ما قادر هستیم این جهان را تغییر دهیم. همهی ما چیزی در درون خودمان داریم که از سنین نوجوانی در ما شکل میگیرد و منتظر یک جرقه برای آزادشدن است. همهی ما مهارتهایی داریم؛ برخی با شخصیتشان میتوانند جهان را به بهشت تبدیل کنند، برخی با یک تفکر ساده میتوانند محصولات فوقالعادهای خلق کنند و برخی دیگر با انگیزهی موفقیت میتوانند یک شرکت میلیوندلاری را راهاندازی کنند. به خودتان یادآوری کنید که هدف شما در زندگی چیست؛ جهان منتظر است که شما چیزی را به آن عرضه کنید.
۷. فرصتها تمام نمیشوند، فقط باید کشفشان کنید
آنهایی که از لاک خودشان بیرون میآیند و همهی تلاششان را میکنند که بهترین استعدادهایشان را ارائه بدهند، شادترین افراد هستند. شاید با خودتان فکر کنید: «تا من دانش و آمادگی کافی را بهدست بیاورم، همهی فرصتهای شغلی یا کارآموزی اشباع شدهاند.» این اشتباه محض است. دنیای ما با هر لحظهای که میگذرد بیشتر رشد میکند. همیشه فرصتهای جدید وجود خواهند داشت. این شما هستید که با استفاده از آنها، زمینههای جدیدی را در جامعه ایجاد میکنید. فرصتها همهجا هستند، فقط باید بگردید و آنها را پیدا کنید.
۶. شاید گاهی بد نباشد ریسک کنید
با اعتماد به نفس جلو بروید و گاهی هم کمی ریسک کنید. ریسکها تقریبا نگرانکننده هستند، زیرا باعث دلهره میشوند. البته منظور این نیست که چنان بیمحابا ریسک کنید که به فلاکت بیفتید. فقط گاهی از منطقهی امن و آرامشتان خارج شوید و چیزهای جدید و ناشناختهای را کشف کنید. بااینکار، در مسیر درست گام برمیدارید. زندگی زمانی آغاز میشود که خودتان را از تکرار روزمرگی خارج کنید. تکانی به خودتان بدهید، بهدنبال فرصتها بروید و همان کاری را که از آن واهمه دارید انجام دهید. بهعنوانمثال، با یک شرکت بزرگ برای فرصت شغلی مصاحبه کنید. نهایتش این است که پذیرفته نشوید!
۵. در نقاط عطف زندگیتان، به خودتان پاداش دهید
مسیر آیندهی شما حتما نباید سخت و صعبالعبور باشد. هرازگاهی، یک مسیر انحرافی لذتبخش برای خودتان بگذارید تا ثابتقدم باقی بمانید. در مسیرتان بهسوی هدف بزرگتر، اهداف کوچکتری را نیز قرار دهید. برای نمونه، هنگامی که در مرحلهی کارآموزی قرار دارید، برای خودتان یک هدیهی کوچک مثل یک جفت کفش قشنگ بخرید. هنگامی که کارآموزی را به پایان رساندید، همان ساعتی را که همیشه میخواستید برای خودتان بخرید. قدردانی از خودتان برای موفقیتها به شما انگیزه میدهد تا برای ادامهی مسیر، تا جایی که میتوانید سخت کار کنید. فراموش نکنید شما انسان هستید و انسانها برای پیشرفت به انگیزه نیاز دارند.
۴. از افرادی که از شما حمایت میکنند، تشکر کنید
اگر کسی را دارید که درهرشرایطی به شما اعتماد دارد، واقعا خوششانس هستید. شاید بسیاری از افراد موفق کسانی را در اطرافشان نداشته باشند که در شکستها و پیروزیها از آنها حمایت کند. اگر افرادی را دارید که هرگاه به ناامیدی میرسید به شما روحیه میدهند و میتوانید به آنها تکیه کنید، سپاسگزار باشید. شاید بهتنهایی به موفقیت رسیده باشید، اما هرگز افرادی مانند والدین، بستگان، دوستان و معلمانتان را که در کنارتان بودهاند فراموش نکنید. آنها از زمانی که شما از صفر شروع کردید و هنگامی که در اوج قرار گرفتید، در کنار شما بودند.
۳. رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید
درحالحاضر نیمی از راه را با رویا و تفکر مثبت طی کردهاید، دیگر باید آن را عملی کنید. میلیونها نفر هستند که زندگیشان خالی از هر رویا و آرزویی است. کسانی که برای هیچ موفقیتی تلاش نمیکنند، همانهایی هستند که در زندگی به گرد پای شما هم نخواهند رسید. شما با تحمل شکستها و طردشدنها، بسیار جلوتر از آنهایی هستید که تلاش نمیکنند. به خودتان یادآوری کنید که اگر اکنون به اهدافتان نزدیک هستید، به این دلیل بوده است که شجاعت داشتهاید تا آنها را در ذهنتان تصور کنید.
۲. برای همیشه واژهی «نمیتوانم» را از دهانتان بیندازید
«نگویید نمیتوانم». شاید بارها این جملهی کلیشهای را شنیده باشید، اما حقیقت محض است. هنگامی که فکر میکنید نمیتوانید کاری را انجام بدهید و خودتان را محدود میکنید، همین اتفاق هم برایتان میافتد. همهی ما توانایی داریم بهترین باشیم. هروقت به خودتان شک کردید، ۵ بار با خودتان تکرار کنید: «من میتوانم انجامش بدهم».
۱. شما توانایی انجام هر کاری را دارید
هنگامی که صبحها از خواب بیدار میشوید، برای صبحانه خوردن عجله نکنید. به آینه نگاه کنید و به خودتان یادآوری کنید که امروز روز دیگری برای نزدیکشدن به اهدافتان است. شما توانایی و منابع لازم را در اختیار دارید. هرگونه افکار منفی را از خودتان دور کنید و بهیاد داشته باشید که شما فردی قوی هستید. شما میتوانید خواستههای درونیتان را برآورده کنید و قدرت، شجاعت و خرد کافی برای طیکردن این مسیر را دارید. فکر مثبت میتواند راهنمای شما در این مسیر باشد.
کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگوسن درس هایی که از زندگی و سال های حضورم در منچستر یونایتد آموختم – نوشته سِر الکس فرگوسن مربی افسانه ای تیم منچستر یونایتد (معروف به شیاطین سرخ) و مایکل موریتز است.
الکس فرگوسن در سال ۲۰۱۳ کتاب زندگی نامه خود را منتشر کرد اما کتاب رهبری را در سال ۲۰۱۵ نوشته است. بنابراین این کتاب بیشتر از آنکه زندگی نامه فرگوسن باشد، حاوی نکات مدیریتی و درس هایی برای زندگی است.
الکس فرگوسن کتاب رهبری را به خانواده اش تقدیم کرده است و در قسمتی از متن ابتدایی کتاب چنین می گوید:
بسیار خوش شانس بودم که دختری شگفت انگیز را ملاقات کنم که پنجاه سال همراهم است. کتی سه پسر خیلی خوب به من هدیه داده که اخلاق کاری ما را به ارث بردند و باعث افتخار ما هستند. فرزندانم شور و شوقی را به ما هدیه دادند که تصورش باورنکردنی است. ما یازده نوه در سنین پنج تا بیست و یک سال داریم.
مطالب مرتبط:
کتاب ژوزه مورینیو
کتاب رهبری عملگرا
کتاب پپ گواردیولا
کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگونس.
این کتاب نتیجه گفتگوهای متعددی بین مایکل موریتز و سر الکس فرگوسن است که موضوعات زیادی را دربرمیگیرد. موضوعاتی که به گفته الکس فرگوسن، بعضی از آن ها حتی مورد توجه او نبوده اند! همان طور که از اسم کتاب پیداست، موضوعات این کتاب شامل مواردی می باشد که هر رهبری باید از آن ها آگاهی داشته باشد.
خود فرگوسن در مقدمه کتاب رهبری در جاهای مختلف در مورد کتاب چنین می گوید:
این کتاب نوعی جمع بندی درباره اطلاعاتی است که از زندگی شخصی ام و همچنین مدیریت تیم های مختلف به دست آورده ام (اولین بار در اسکاتلند به مدت دوازده سال با تیم ایست استرلینگ شایر، نت میرن و آبردین، و در ادامه به مدت بیست و شش سال با تیم منچستریونایتد).
این کتاب تلاشی است در جهت توضیح اینکه چگونه ساختار کلی تیم منچستر را شکل دادم و با موفقیت پیش بردم. من به هیچ وجه ادعا نمی کنم که این مسائل را به راحتی می توان در جای دیگر به کار برد، بلکه امیدوارم خوانندگان کتاب ایده ها و راهکارهایی را بیابند که بتوانند آن ها را در زندگی خود پیاده کنند.
این کتاب در مورد درس ها و مشاهداتی است که من در طول دوره مربیگری ام در رشته فوتبال به دست آوردم.
کتاب رهبری، مصور است و بعد از هر فصل یک عکس آمده است. در انتهای کتاب هم جدول های مختلفی آمده است که آمار مربیگری الکس فرگوسن را به شکل کامل نشان می دهد. همچنین چند نامه در انتهای کتاب آمده که یکی از جالب ترین آن ها نامه یک هوادار به بازنشستگی فرگوسن است.
به شکل کلی، کتاب رهبری از دو قسمت تشکل شده است.
۱۳ فصل از آن را سِر الکس فرگوسن بیان می کند و ۴۰ صفحه آخر را مایکل موریتز بیان می کند.
موریتز در سخن پایانی، از زاویه ای دیگر به فرگوسن نگاه می کند و کارها و شیوه رهبری او را با مدیران شرکت های دره سیلیکون مقایسه می کند.
کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگونس.
به خود واقعی تان تبدیل شوید
پی بردن به اشتیاق
کنار هم چیدن قطعات
کار با دیگران
تدوین استانداردها
سنجش افراد
تمرکز
انتقال پیام
رهبری! بله، مدیریت! نه
خط پایان
توسعه کسب و کار
ارتباط با دیگران
انتقال
کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگوسن
نگاهی به کتاب رهبری
قبل از اینکه کتاب رهبری را بخوانم، کتاب ژوزه مورینیو را خوانده بودم و از آن لذت بردم. اما وقتی شروع به خواندن کتاب رهبری کردم، در همان ابتدای کتاب از فوق العاده بودن این کتاب شگفت زده شدم.
یک نکته خیلی زیبا در مورد کتاب رهبری که در جاهای مختلف به چشم می خورد، صادق بودن فرگوسن است. در جاهای مختلف فرگوسن به اشتباهات خودش اشاره می کنه و خیلی جالب به نقد خودش می پردازه، به نحوی که مخاطب فکر می کنه فرگوسن این کتاب را برای اصلاح خودش نوشته است.
نگاهی به کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگوسن
فرگوسن، علاوه بر اینکه یک مربی فوق العاده در دنیای فوتبال بود، یک آدم محشر در زندگی هم هست که می تواند درس های ارزشمندی به شما بدهد. من به شخصه از خواندن این کتاب بی نهایت لذت بردم و قطعا بارها و بارها قسمت های مختلف آن را که علامت زده ام مرور خواهم کرد. به جرات می توانم به شما هم بگویم، هر سلیقه ای که داشته باشید، در کتاب رهبری قسمت های زیبا و زیادی وجود دارد که از خواندن آن نهایت لذت را خواهید برد. شاید قسمت های مدیریتی این کتاب بسیار پررنگ باشد، اما در لابه لای مطلب، نکات ریز و بسیار ارزشمندی وجود دارد که هرکسی می تواند از آن ها در زندگی خود استفاده کند.
چند قسمت بی نظیر از متن کتاب از دیدگاه من:
حتما بی دلیل نبوده که خدا به ما دو گوش، دو چشم و یک دهان داده است تا بتوانیم دو برابر حرف زدن، ببینیم و بشنویم.
علاقه من به کتاب، فرایِ حوزه فوتبال است.
از آنجا که والدینم هر دو به سختی کار می کردند، به این نتیجه رسیده بودم که تنها راه برای بهبود زندگی ام سخت کار کردن است. این مسئله در مغز استخوانم نفوذ کرده بود.
همیشه می دانستم به جای خرد کردن بازیکنان با نتقاد، با تحسین آن ها نتایج بهتری به دست می آوردم.
کتاب رهبری نوشته سرالگس فرگوسن
کارلوس کی روش در کتاب رهبری
الکس فرگوسن در قسمت های مختلف کتاب رهبری به کارلوس کی روش اشاره می کند و از او به عنوان فرد شایسته یاد می کند. در قسمتی از کتاب، فرگوسن در مورد او می گوید:
تحسین برانگیزترین مصاحبه ای که انجام دادم با کارلوس کی روش بود. در جستجوی مربی خارجی بودم که بتواند به چندین زبان صحبت کند و به ما در ارتباط با بازیکنان خارجی کمک کند. اندی راکسبرگ مربی اسبق اسکاتلند کارلوس را به من پیشنهاد داد که در آن زمان مربی آفریقای جنوبی بود. کوینتون فورچون که اهل آفریقای جنوبی بود و در یونایتد بازی می کرد نیز کی روش را تحسین می کرد. هنگامی که کارلوس برای مصاحبه آمد همه چیز را درست انجام داد. هرگز قبل از آن او را ندیده بودم. طوری لباس پوشیده بود که انگار برای روز ازدواج خود لباس پوشیده و می توانستم از طریقه نشستن او بفهمم که به شدت مشتاق این شغل است. مشتاقانه به من نگاه می کرد (همیشه نگاه می کنم که ببینم افراد می توانند ارتباط چشمی خود را حفظ کنند یا نه، زیرا نشانه اعتماد به نفس شان است). کارلوس ایده های خوبی نیز داشت و سوالات خوبی می پرسید. او باتجربه و مشتاق بود و من در استخدام او تردید به خرج ندادم.
قسمت هایی از متن کتاب رهبری
بهترین معلمان در حقیقت قهرمانان گمنام جامعه هستند.
اگر مدیر یک شرکت بودم، همیشه به تفکرات جوانان با استعداد گوش می دادم چون بیشتر از همه با واقعیات زندگی امروزی و چشم اندازهای فردا ارتباط دارند.
بهترین فوتبالیست ها معمولا با خودشان مبارزه می کنند تا بهتر از قبل شوند.
دیوید بکام هم بسیار فوق العاده بود. زمانی که به تیم منچستر آمد در یک اتاق اجاره ای زندگی می کرد. دیوید هم در نوبت صبح و بعدازطهر و هم زمان غروب به تمرین مشغول بود. زمانی که در ابتدای فصل می خواستیم از بازیکنان تست آمادگی هوازی بگیریم، دیوید همیشه بالاتر از دیگران قرار داشت. رونالدو هم همین طور بود. او دوست داشت تا به بهترین بازیکن جهان تبدیل شود و برای این کار مصمم بود.
من همیشه به بازیکنانم می گفتم: «لحظه ای که ما سخت تر از دیگر تیم ها تمرین نکنیم، دیگر منچستر نخواهیم بود.»
هر عضوی از تیم باید بداند که بخشی از یک پازل ظریق و پیچیده است. اگر تکه ای جابه جا شود، تصویر دیگر به درستی دیده نمی شود.
در بین اولین جامم در یونایتد و پایان دوره حرفه ایم که بیست و سه سال طول کشید، هرگز پیش نیامد که در دو فصل پیاپی هیچ جامی کسب نکنیم.
هرگز از پیروزی سیر نمی شدم.
افرادی که برای کسب غیرممکن ها از هرگونه تلاشی فروگذار نیستند، سزاوار ستایش هستند.
همه ما روزی شکست را تجربه کرده ایم. شکست بعضی را فلج می کند، و برعکس، بعضی را برمی انگیزاند. این اراده درونی ام برای اجتناب از شکست بود که همیشه انگیزه فوق العاده ای برای موفقیت را برایم فراهم می کرد.
فوتبال یکی از آن موضوعاتی است که همه خود را در آن متخصص می دانند، ولو اینکه به اندازه سر سوزنی هم دانش آن را نداشته باشند. این هم مانند سایر حوزه های سرگرمی و خلاقیت است چرا که منتقد بودن خیلی راحت تر از متخصص بودن است.
چگونه درکسب وکارتان پیشرفت داشته باشید.وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل میشوید و شغلی پیدا میکنید، نگرانی بعدی شما موفقیت در کسب و کار و حرفهای است که انتخاب میکنید. با توجه به رقابتی شدن دنیای امروز، دانستن این موضوع بر همهی ما واجب است که داشتن عملکرد حرفهای خوب و پیشرفت شغلی از هر زمان دیگری اهمیت بیشتری پیدا کرده است. در این مقاله ۱۰ توصیه مهم برای رسیدن به موفقیت در کار را معرفی میکنیم.
امروزه نیازها و شرایط لازم برای موفقیت در دنیای کسب و کار، رشد و تغییر بسیار زیادی کرده است و شرکتها نیازمند افرادی هستند که از خطر کردن واهمهای ندارند و دست به ابتکار و نوآوری میزنند. در چشمانداز حرفهای رقابتی امروز، کارفرمایان بهدنبال افرادی هستند که ایدههای تازهای را مطرح میکنند، ابتکار و نوآوری دارند، پروژههای جدیدی را شروع میکنند، راهحلهای جدیدی ارائه میدهند و فرصتهای تازهای را برای شرکت ایجاد میکنند.
۲. خودتان عملکردتان را ارزیابی کنید
یکی از بهترین راههای رسیدن به موفقیت در کار این است که همواره عملکردتان را ارزیابی کنید. منتظر ارزیابی سالانهی خود نباشید و این کار را خودتان انجام بدهید. یکی از راههای انجام این کار تعیین اهدافی قابل سنجش و مشخص و تنظیم جدول زمانی برای رسیدن به آنهاست. وقتی تازه مشغولبه کاری شدهاید، اهداف کوتاهمدتی را برای خود مشخص کنید. برای رسیدن به این اهداف، برنامهی دقیق و کاملی داشته باشید. وظایف خود را به وظایف هفتگی یا حتی روزانه تقسیم کنید. در پایان هفته، با پر کردن فرم کوچکی، بهراحتی میتوانید بررسی کنید که در کجای مسیر قرار دارید و آیا لازم است استراتژی خود را تغییر دهید، یا نیازی به این کار نیست. حتی در مقطعی میتوانید گزارش عملکردتان را به مدیرانتان ارائه دهید تا میزان پیشرفت خود را به آنها نشان دهید. این کار به مدیران نشان میدهد که شما اهمیت خودارزیابی همیشگی و پیشرفت را درک کردهاید
چگونه درکسب وکارتان پیشرفت داشته باشید
۳. همیشه آمادهی یادگیری باشید
برای موفقیت در کار باید مشتاق یادگیری باشید. فرقی نمیکند در کدام دانشگاه تحصیل کردهاید یا چه نمرههایی گرفتهاید؛ چون زندگی حرفهای با دانشگاه تفاوت بسیار زیادی دارد. هر روز آمادگی پرسیدن یک میلیون سؤال را درمورد کارهایی که انجام میدهید، داشته باشید. شاید روزها طول بکشد تا بر انجام وظایف خود در شغل جدیدتان تسلط پیدا کنید، پس به مدیران نشان بدهید که قابلیت بهبود و اصلاح خود را دارید، به همهچیز توجه میکنید و همیشه مشتاق یادگیری چیزهای جدید هستید.
۴. نیازها را پیشبینی کنید
برای موفقیت در کار جدید و رسیدن به پیشرفت شغلی باید از نیازهای شغلی مدیرتان بهخوبی آگاه باشید. همیشه یک گام جلوتر از رئیستان باشید و از خودتان بپرسید: «اگر من بهجای رئیس بودم میخواستم که در مرحلهی بعد چه کاری انجام شود؟» با انجام مؤثر و بهموقع کارها، پیش از اینکه از شما خواسته شود، به مدیرانتان نشان میدهید که ذهنیت و نگرش مثبتی دارید و کارمند زرنگ و فعالی هستید.
۵. بهخوبی ارتباط برقرار کنید
برقرای ارتباط کلید موفقیت هر کارمند و سازمانی است. اگر مدیر از شما بخواهد که گزارش وضعیت (status report) را به او ارائه دهید، آماده کردن و ارائه دادن این گزارش تنها کاری نیست که میتوانید انجام بدهید. شما باید بهطور فعال با او ارتباط برقرار کنید و به او اطلاع دهید که چه زمانی کاری را انجام میدهید و پس از انجام وظیفهی خود، بهسراغ کارهایی بروید که باید در مرحلهی بعدی انجام شود.
۶. اهدافی را برای خود مشخص کنید
فراموش نکنید که شما برای «سخت کار کردن» یا «مشغول بودن» حقوق نمیگیرید. در پایان روز آنچه برای کارفرمای شما اهمیت دارد، این است که شما چه کمکی به تحقق اهداف و رسالت کوتاهمدت و بلندمدت شرکت کردهاید. بنابراین همیشه بهیاد داشته باشید که شما برای کمک در رسیدن به هدف مشخصی حقوق میگیرید که بهطور چشمگیری بر عملکرد، رسالت و چشمانداز کلی شرکت تأثیر میگذارند. در هر کجای نردبان شرکت که قرار داشته باشید، نگرش و ذهنیت هدفگرا به شما کمک میکند تا به موفقیت شغلی برسید.
۷. حرف نزنید، عمل کنید
این اصل را همواره در تعاملات و رفتارهای خود در محل کار بهخاطر داشته باشید که ارزش عمل کردن بیشتر از صرفا حرف زدن است. بهجای لاف زدن درمورد کارهایی که میتوانید انجام بدهید (و سپس انجام ندادن آنها) در عمل به مدیران نشان دهید که چه تواناییهایی دارید.
۸. اعتماد دیگران را بهدست بیاورید
جلب اعتماد دیگران یکی از مهمترین نکات برای موفقیت هنگام پذیرفتن شغل جدید است. این طور به قضیه نگاه کنید که هر چقدر سریعتر اعتماد رئیستان را به خود جلب کنید، او نیز نگرانیهای کمتری خواهد داشت و میتواند برای تمرکز بر سایر موضوعات و مسائل مهم، زمان بیشتری داشته باشد. اگر رئیس، شما را فرد مطمئنی بداند، وظایف بیشتری را به شما محول میکند. همیشه به مهلتهای مشخصشده برای انجام کارها پایبند باشید و کارها را بهموقع تمام کنید و به قولهایتان عمل کنید. عمل به تمام تعهداتتان (هرچقدر هم که دشوار بهنظر برسد)، بهویژه در اوایل ارتباط با رئیستان، بسیار مهم است.
۹. راهحل ارائه دهید
هر کارمندی میتواند مشکلات خود را مشکلات مدیر خود بداند، ولی شما باید ارائهدهندهی راهحل باشید نه ایجادکنندهی مشکل. کارمندان عالی کسانی هستند که مشکلات را حل میکنند. اگر درمورد مشکلی که مربوط به کار یا ادارهی شماست، اختیارات لازم برای دادن حکم و رأی نهایی را ندارید، میتوانید راهحلهایی به رئیس خود پیشنهاد دهید و تا جایی که میتوانید و از صمیم قلب برای حل آن مشکل تلاش کنید.
۱۰. مهربان و دلسوز باشید
برای اینکه بهعنوان کارمند خوب و نمونهای شناخته شوید، باید دلسوز باشید و این مسئله را درک کنید که مدیران و همکارانتان تمام تلاش خود را میکنند. بداخلاقی و شکایت همیشگی از اینکه چقدر کار میکنید، هیچ فایدهای نخواهد داشت. در پایان روز، هر کسی وظایف خود را که بابتش حقوق میگیرد، انجام خواهد داد.
چگونه درکسب وکارتان پیشرفت داشته باشید.
حرف آخر
بسیاری از این ویژگیها و رفتارهایی که در موفقیت شغلی شما مؤثر هستند، در رهبران بزرگ نیز وجود دارند. با درنظر داشتن این ۱۰ نکتهی مهم برای موفقیت در کار میتوانید در مسیر رسیدن به بزرگی و عظمت واقعی قرار بگیرید و به اهداف شغلی نهایی خود برسید.
روش های اعتمادبه نفس که شما را به موفقیت می رساند .اعتماد به نفس نقش تعیینکنندهای در زندگی هر فرد دارد. چالشها مانند بارانِ شهابسنگ یکی پس از دیگری بر روی سَرمان میریزند و «اعتماد به نفس» تنها سایهبان ماست. افراد موفق بخش بزرگی از موفقیتشان را مدیون اعتماد به نفسشان هستند. موفقیت و اعتماد به نفس رابطهی مستقیمی دارند. ممکن است فردی بهتازگی به شرکتی که در آن کار میکنید پیوسته باشد، ولی در همین زمان کوتاه به لطفِ اعتماد به نفس بالایش، اعتبار زیادی کسب کرده باشد. بسیاری از کارآفرینان موفق، به کمک اعتماد به نفسشان ایدههای انقلابی خود را که از دیدِ دیگران غیرممکن و حتی احمقانه بودند، عملی کردهاند.
برای داشتن اعتماد به نفس لازم نیست آدم بینظیری باشید، تنها کافی است که از خودتان راضی باشید. اعتماد به نفس همان صدای درون سرتان است که میگوید: «همه چیز درست میشه، تو میتونی.»
حال نگاهی میاندازیم به ۸ روشی که میتواند اعتماد به نفستان را بالا ببرد و شما را به موفقیت نزدیکتر کند.
روش های اعتمادبه نفس که شما را به موفقیت می رساند
۱. خودباوری داشته باشید
افراد با اعتماد به نفس باور دارند که میتوانند کارهای دشوار را انجام بدهند. آنها برای انجام کارها، داشتن مدرک یا تحصیلات دانشگاهی را ضروری نمیدانند، بلکه تلاش میکنند و باور دارند که موفق میشوند.
۲. شرایط بد را مدیریت کنید
افراد با اعتماد به نفس هنگام بروز مشکلات به جای بدوبیراه گفتن به زمین و زمان، تلاش میکنند شرایط را مدیریت کنند. آنها به جای شکایت از چالشها و مشکلاتی که برایشان پیش آمده است، تلاش میکنند مشکلات را پشت سر بگذارند و آمادهی مواجهه با چالشهای بعدی شوند.
اتفاقات ناخوشایند برای همهی ما پیش میآیند. باید تلاش کنید تا از تکرار این اتفاقات جلوگیری کنید و اجازه ندهید که این اتفاقاتِ بد، سایر فعالیتهایتان را هم تحت تأثیر قرار بدهد.
۳. تسلیم نشوید
هیچ چیز باارزشی، آسان بهدست نمیآید. اگر میخواهید فردِ با اعتماد به نفسی باشید، باید غبار شکست را از خود بتکانید و مسیرتان را ادامه بدهید.
وقتی تمام اطرافیانتان معتقدند ایدهی شما احمقانه است، شما باید تنها کسی باشید که به خودتان ایمان دارید، درست مانند ایلان ماسک که با وجود مشکلات و چالشهای موجود، تسلا را ساخت. افراد با اعتماد به نفس سعی میکنند دید مثبتی به زندگی داشته باشند تا در دام مشکلات و ناامیدیها گرفتار نشوند. آنها میدانند حتی اگر استراتژیهای فعلیشان به موفقیت نرسد، میتواند درسهایی برای موفقیت در پروژهی بعدی به آنها بدهد.
۴. تمام الگوها را بشکنید
افراد با اعتماد به نفس به جای دنبالهروی از همهی قواعد، آنها را میشکنند، زیرا میدانند درنهایت کارشان به نتیجهی مثبت ختم میشود. آنها باور دارند وقتی دیگران دستاوردشان را ببینند، کارشان را درک میکنند.
در طرف مقابل، افرادی هستند که بهدلیل نداشتن خودباوری، از شکستن الگوهای ثابت میترسند. آنها تصور میکنند شکستن الگوها گناهی کبیره است و به هر قیمتی که شده از اعتماد به خودشان و ساختن الگوهای جدید، پرهیز میکنند. آنها افراد با اعتماد به نفس را افرادی مغرور میدانند و منتظر فرصتی هستند که نفرتشان را به آنها ابراز کنند. البته منظورمان این نیست که الگوها را بشکنید تا نشان بدهید فرد باحالی هستید! بلکه باید الگوها را بشکنید تا چیز فوقالعادهای خلق کنید.
یکی از چیزهایی که میتواند موجب نابودی اعتماد به نفس شود، اهمیت دادن به حرف مردم است. وقتی در مورد یک تصمیم بیش از اندازه فکر کنید، رفتهرفته اعتماد به نفستان جای خود را به ترس و شک میدهد.
افراد با اعتماد به نفس قلبا برای خودشان ارزش قائل هستند. آنها نیازی به تأیید دیگران ندارند، زیرا هیچ چیزی برایشان باارزشتر از تأیید خودشان نیست.
۶. از اشتباهات دیگران بگذرید
افراد با اعتماد به نفس سنجیده عمل میکنند. آنها به همهی رویدادهای منفی واکنش نشان نمیدهند، بلکه سعی میکنند نسبت به بعضی از مسائل بیتفاوت باشند. این هنری است که در مدیتیشن هم به افراد آموخته میشود.
اگر بخواهید از انرژی محدودی که دارید، برای مقابله با همهی اتفاقات زندگی استفاده کنید، خیلی زود خسته میشوید. شاید همین پدیده، علت خستگی و بیحوصلگی برخی از اطرافیانتان باشد. گاهی اوقات بد نیست از اشتباهات دیگران چشمپوشی کنید و به کسی که اعصابتان را بهم میریزد، لبخند بزنید. افراد با اعتماد به نفس خودشان را درگیر مسائل کوچک نمیکنند.
۷. از مکالماتِ چالشبرانگیز نترسید
یکی دیگر از ویژگیهای افراد با اعتماد به نفس این است که از گفتوگوهای دشوار نمیترسند. گاهی اوقات باید چیزهایی ناخوشایندی به دیگران بگوییم که حتی ممکن است بهخاطر آن از ما متنفر شوند. گفتن این حرفها واقعا دل شیر میخواهد!
در اینگونه مواقع بهترین کاری که میتوانید انجام بدهید، این است که به گذشته نگاه کنید و موقعیتهایی را به یاد بیاورید که شجاعت در یک مکالمهی ترسناک، دستاورد بزرگی برایتان به ارمغان آورده بود. مرورِ موفقیتهای قبلی، یکی از راههایی است که به شما کمک میکند در موقعیتهای سخت، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.
افراد با اعتماد به نفس میدانند تا زمانی که گفتوگوهای دشوارشان را به پایان نرسانند، نمیتوانند به کارهای مهم دیگرشان رسیدگی کنند. به تأخیر انداختن و اجتناب از مکالمات سخت، احساس دردناکی به شما میدهد و بخشی از مغزتان را درگیر این موضوع میکند، درحالیکه اگر این مأموریت را به انجام برسانید، میتوانید با خیال راحت به سایر کارهایتان رسیدگی کنید.
هیچکس دوست ندارد دیگران او را پس بزنند و بر سرش فریاد بکشند، ولی داشتنِ اعتماد به نفس این شجاعت را به شما میدهد تا این جنبهی منفی کوتاهمدت را در نظر نگیرید و کاری را که لازم است، انجام بدهید. باید گاهی اوقات بایستید و پیامی را به دیگران برسانید که شاید دوست نداشته باشند بشنوند.
نکتهای که نباید فراموش کنید این است که بعضی از مکالمات به آن سختیای که ما تصور میکنیم، نیستند و نتیجهی آنها با چیزی که انتظارش را داریم، بسیار متفاوت است. بیشترِ نتایج بزرگ، از گفتوگوهای دشوار بهدست میآیند. ممکن است استرسِ برخی از این مکالمات، خواب را از چشمانتان برباید و معدهتان را به درد بیاورد، ولی با بهکار بردنِ نکاتی که گفتیم، احتمالا کار آسانتری پیشرو خواهید داشت.
۸. ترستان را به اعتماد به نفس تبدیل کنید
اگر میخواهید اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید، وقت آن رسیده است کارهایی را که برایتان ترسناک هستند، به انجام برسانید. انجام این کارها اعتماد به نفستان را بیشتر از هر چیز دیگری تقویت میکند.
زمانی که زندگی برایتان سخت میشود و اتفاقات روزمره شما را تحت فشار قرار میدهند، دنبال کردن اهداف، کار سختی خواهد شد. در این بین، تنها راه این است که ترستان را بهعنوان یک سلاح بهکار ببرید و آن را به اعتماد به نفس تبدیل کنید. با این کار، مورد تحسین دیگران نیز قرار میگیرید.
راهکارهای رشدسریع کسب وکار.معمولا صاحبان کسبوکارها در آغاز فعالیتشان انرژی زیادی دارند و میخواهند بهسرعت به همهی امور رسیدگی کنند. اما دیری نمیپاید که متوجه میشوند کارهای زیادی وجود دارد که یا وقت کافی برای انجام آنها ندارند یا تجربه و دانش آنها در آن موارد کافی نیست. از سوی دیگر نقدینگیشان محدود است و نمیتوانند افرادی را برای انجام آن کارها استخدام کنند و بنابراین سرخورده و ناامید میشوند.
این موضوع برای همهی کسبوکارهای کوچک اتفاق میافتد و امری کاملا طبیعی است. یکی از بهترین شیوهها برای رفع این مشکل، برونسپاری امور به شرکتها و افراد متخصص است. در این مطلب، ۶ کار مهم را که برونسپاری آنها برای کسبوکارهای کوچک ضروری است بررسی میکنیم.
۱. بازاریابی محتوا
امروزه بیشتر افراد ازطریق تلفن هوشمند و موتور جستوجو بهدنبال کسبوکارها میگردند، بنابراین بازاریابی آنلاین گزینهای کمهزینهتر و مؤثرتر برای جلب نظر مشتریان است. برای اینکه مشتریان کالا یا خدماتی را بخرند، باید از وجود یک یا چند برند آگاه شوند و درادامه با توجه به اطلاعات ارائهشده تصمیم بگیرند که آن کالا یا خدمت را میخواهند یا نه؛ مهمترین مرحله در این زنجیره همان آگاهی از وجود برند است و این کار ازطریق بازاریابی محتوا صورت میپذیرد.
اگر صاحبان کسبوکارهای کوچک بدون داشتن تجربهی چندانی برای انجام این کار، بخواهند بازاریابی محتوایی انجام دهند، بهاحتمال زیاد زمان و پولشان هدر خواهد رفت. بنابراین بهتر است بازاریابی محتوا را به شرکتهایی بسپارند که سالها روی تکنیکهای بازاریابی محتوایی کار کردهاند و میدانند چگونه و چه زمانی باید استراتژیهای مناسب را برای آن کسبوکار اتخاذ کنند. برخی از خدمات این شرکتها عبارتاند از:
جهان امروز، جهان آنلاین است. چیزی که برند یا کسبوکاری را به مشتریان و کسانی که بهدنبال کسبوکارها میگردند معرفی میکند، وبسایتی با طراحی حرفهای و منحصربهفرد است. بیل اریکسون (طراح وردپرس) میگوید برای ساخت وبسایت ۱۴ هفته زمان لازم است. اگر یک کسبوکار بخواهد سه ماه و نیم برای طراحی وبسایتش وقت بگذارد، بقیهی امور مهم کسبوکار را چه کسی باید انجام دهد؟
با توجه به این موضوع، برونسپاری طراحی وبسایت کار عاقلانهای بهنظر میرسد. متخصصان این کار با نظر خودتان اجزای وبسایت را هم ازلحاظ سبک و هم ازلحاظ تکنیک طراحی میکنند و علاوهبر صرفهجویی در زمان، نیازهای کسبوکار شما را نیز برطرف خواهند کرد. خدماتی که این افراد انجام میدهند، به شرح زیر است:
وبسایت باید با اندازهها و رزولوشن صفحهنمایش تلفنهای همراه نیز سازگار باشد تا موجب افزایش رضایت مشتریان شود.
۳. عکاسی و فیلمبرداری
تصاویر و ویدئوها برای افزایش درآمد یک کسبوکار ابزار قدرتمندی هستند، اما آیا میدانید اگر این تصاویر و ویدئوها بیکیفیت یا غیرحرفهای باشند بهجای جذب مشتریان آنها را فراری میدهند؟
برای انتشار تصاویر و ویدئوهای حرفهای باید دوربینها و تجهیزات پیشرفتهای داشته باشید که خب بسیار گرانقیمت هستند. علاوهبراین، برای عکاسی، فیلمبرداری و ویرایش عکس و فیلم نیز مهارتهایی لازم است. بهتر است این کار را به عکاسان حرفهای که چشمهای دقیقی دارند و میتوانند با تهیهی تصاویر فوقالعاده، بازدیدکنندگان وبسایتتان را جذب و پیام برندتان را به آنها منتقل کنند بسپارید.
برای بنرها یا طرحهای گرافیکی موردنیاز هم میتوانید از شرکتهای مجرب کمک بگیرید تا از شر دردسرهای طراحی خلاص شوید.
۴. مدیریت شبکههای اجتماعی
امروزه شبکههای اجتماعی در نقش پلی ارتباطی با بازار هدف، اهمیت زیادی پیدا کردهاند. اما ارسال مطالب به این شبکهها ممکن است بیشتر از آنچه فکر میکنید وقتتان را بگیرد و مسلما این مدتزمان را میتوانید به کارهای مهمتری اختصاص دهید. برخی از شرکتها یا افراد میتوانند محتوای رسانههای اجتماعیتان را دائما بهروزرسانی کنند و با انتشار مطالب جدید این رسانهها را فعال نگه دارند.
۵. مسائل مالی و مالیاتی
یکی از پیچیدهترین امور مربوط به کسبوکار، حسابداری و قوانین مالیاتی است. حتی بزرگترین کسبوکارها خودشان نمیتوانند از پسِ مسائل مالی شرکتشان بربیایند و نیاز به مشاورهی مالی دارند. اما استخدام مشاور مالی و تیم حسابداری هزینهی زیادی دارد و صاحبان کسبوکارهای کوچک نمیتوانند این هزینه را بپردازند.
براساس مطالعهای، ۷۱% از شرکتهای کوچک مسائل مالیاتی خودشان را برونسپاری میکنند. ۵۰% از آنها مسائل مربوط به حقوق و دستمزد و ۱۴% حسابداری شرکت را به یک مؤسسه خدمات مالی میسپارند. ۲۸% از این شرکتها اظهار داشتند که هر ماه با بستن دفاتر و حسابها مشکل پیدا میکنند. بههمیندلیل اشتباهات مالی فراوان در دفاتر این شرکتها رخ میدهد که سبب میشود شرکت ازنظر مالی بهخطر بیفتد. شرکتهای مالی هم در زمینهی حسابداری و هم در زمینهی امور مالیاتی میتوانند به شرکتهای کوچک و متوسط خدمات ارزندهای ارائه دهند. این خدمات ارزنده از یک سو سبب میشود صاحبان کسبوکارها با خیال راحت به امور اصلی شرکت بپردازند و از سوی دیگر در هزینههایشان صرفهجویی میشود.
خدماتی که شرکتهای خدمات مالی ارائه میدهند، شامل موارد زیر است:
خدمات حسابداری؛
خدمات مالیاتی؛
خدمات حسابرسی؛
ارزیابی ریسک؛
مشاوره مالیاتی؛
مشاوره مالی.
هرچه کسبوکار بیشتر رشد کند و دفاتر پیچیدهتر شوند، برونسپاری آن مهمتر میشود. کوتاهی در این مورد میتواند بهمعنای شکست یا یک فاجعهی مالی باشد. علاوهبر خدمات حسابداری، این شرکتها میتوانند در زمینهی امور مالیاتی و قانونیِ کسبوکارتان، خدماتی نیز به شما ارائه دهند. ناآگاهی از قوانین مالیاتی و قانونیبودن امور کسبوکار ممکن است برایتان دردسرساز شود. بنابراین اگر در زمینهی مالیاتی و کار قانونی کارشناس نیستید اجازه بدهید دیگران این کار را برایتان انجام دهند.
افراد دارای هوش هیجانی بالا در محیطهای کاری چگونه رفتار میکنن
هوش هیجانی، توانایی افراد در تنظیم زندگی خودشان، مدیریت دیگران و دستیابی به موفقیت را رقم میزند. تحقیقات نشان میدهند که بین هوش هیجانی و موفقیت شغلی رابطهی مستقیمی وجود دارد. البته هر کسی از بدو تولد هوش هیجانی بالایی ندارد، اما میتوان آن را برخلاف آیکیو یا بهرهی هوشی، بهدست آورد و با تمرین تقویت کند. چطور میتوانیم بفهمیم کسی هوش هیجانی بالایی دارد یا نه؟ آنچه در این مقاله میخوانید، ۵ نشانهی داشتن هوش هیجانی بالا است. این نشانهها را میتوان در هر موقعیت روزمرهای به راحتی ارزیابی کرد.
افراد دارای هوش هیجانی بالا در محیطهای کاری چگونه رفتار میکنن
چطور میتوان از هوش هیجانی در محیط کار استفاده کرد؟
۱. آنها بدون انکار، سرزنش، بهانه یا اضطراب، با انتقادات روبهرو میشوند
یکی از نشانههای اصلیِ هوش هیجانی بالا، خودآگاهی است. خودآگاهی عبارت است از درک عمیقی از آنچه ما را به حرکت وا میدارد، عصبانی میکند، خوشحال میکند، حوصلهمان را سر میبرد یا توجهمان را جلب میکند. به این معنی هم هست که میتوانیم خودمان، اشتباهاتمان و همه چیز را با صداقت و شفافیت فراوان ارزیابی کنیم. بنابراین اگر کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، اشتباهی مرتکب شوند و مورد انتقاد قرار بگیرند، در خودشان فرو نمیروند. این فقط حقیقتی است که مورد توجه قرار گرفته و تحلیل شده است که باید آن را تصحیح کنند.
البته همهی کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند به یک شکل نسبت به انتقاد واکنش نشان نمیدهند. بعضیها همدلانهتر برخورد میکنند و از خودشان میپرسند: «اصلا چرا او از من انتقاد کرد؟» و بهدنبال این هستند که بفهمند این انتقاد چه تأثیری بر پیشرفت روابط کاریشان دارد. بعضی دیگر مثل یک مهندس فرایند با انتقاد برخورد کرده و بهدنبال ریشهیابی آن هستند و تکتک مراحل را که بهخاطرش مورد انتقاد قرار گرفتهاند، بهطور سیستماتیک تجزیه و تحلیل میکنند. اولین فکری که به ذهن این گروه میرسد این است که: «باید بفهمم اِشکال دقیقا از کجاست؟»
افراد دارای هوش هیجانی بالا در محیطهای کاری چگونه رفتار میکنن
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، صرفنظر از ماهیت دقیق واکنششان، اشتباه خود را انکار نمیکنند، دیگران را سرزنش نمیکنند، بهانه نمیآورند و دچار اضطراب هم نمیشوند.
اگر تا بهحال شنیدهاید که کسی بگوید: «فلان قانون شامل حال من نمیشود» یا «عملکرد من خیلی هم خوب بود» (وقتی واقعا نبوده)، در واقع شاهد انکار هستید. بعضیها بسیار تدافعی برخورد میکنند و گارد میگیرند، یا وجودشان آنقدر حساس است که اصلا آمادگی بازخورد را ندارند. آنها میگویند: «این مشکلی ندارد؛ عملکرد من واقعا خوب بوده است. اگر نتیجهی کار را دوست ندارید، مشکل از خود شماست، نه من».
بقیه سرزنش میکنند. سرزنش تصدیق ناگفتهی این موضوع است که بازخورد سازنده لازم است (یعنی نتایج نقص داشتهاند)، ضمن اینکه تمایلی به اعتراف به هیچ اشتباه شخصی هم وجود ندارند. در برخورد با چنین افرادی میشنوید که: «باشد، نتایج خوب نبودند، اما اگر میخواهید بدانید مشکل از کجاست، با حسابداری صحبت کنید که چرا پیش از مهلت مقرر، اطلاعات درستی به تیم من ندادند».
بهانهآوردن واکنش رایج دیگری در میان کسانی است که هوش هیجانی پایینی دارند. بهانه عبارت است از پذیرش نتایج ناقص، علاوه بر پذیرش تقصیر همراه با بیان عواملی که هیچ آدم نرمالی نمیتوانسته بر آنها غلبه کند. در بهانهتراشی، برخلاف سرزنشکردن، شخص یا مجموعهی دیگری داخل مهلکه پرتاب نمیشود، بلکه امکانات، فرایندها، سیستمهای تلفنی و مانند اینها هستند که مقصر دانسته میشوند.
در نهایت به اضطراب میرسیم. در اینجا، عملکرد ناقص و مسئولیت آن کاملا به عهده گرفته میشوند، اما شخص مورد نظر آمادگی گذر از آن و بهبود عملکرد آتی خود را ندارد. افرادی که دچار اضطراب هستند چنین جملاتی را به زبان میآورند: «امکان ندارد این کار را به موقع تمام کنیم» یا «قبلا هم تلاش کردیم این را درست کنیم، ولی نشد».
۲. آنها ذهنی باز دارند
سطح بالای خودآگاهی، به افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، اجازه میدهد بدون واکنش به قضاوتها، به حرف دیگران گوش کنند. آنها ایدههای دیگران را فقط به این خاطر که با دیدگاههای خودشان متفاوت هستند، بهطور خودکار رد نمیکنند. بنابراین وقتی مشکل، مسئله یا چالشی برای اطرافیانشان پیش میآید، یا اینکه فقط به دنبال گوش شنوایی هستند، به این افراد مراجعه میکنند. البته آنها تمام طول روز را مشغول حرفزدن یا تحمل غُرغُرهای آدمهای منفیباف نیستند، بلکه توانایی کمک به دیگران برای حل سریع مشکلات را دارند.
۳. آنها شنوندههای خوبی هستند
خوب گوشدادن نیازمند ساختار توسعهیافتهای است که بتواند حقایق را از تفاسیر، واکنشها و منظورها جدا کند. کسانی که هوش هیجانی دارند، میتوانند هیجاناتی که تواناییِ گوشدادن آنها را تحت تأثیر منفی قرار میدهند، شناسایی کنند. آنها روی تقویت تواناییِ جداکردن خودشان از آن هیجانات کار کردهاند، در نتیجه میتوانند فکری باز داشته باشند و آنچه را واقعا گفته میشود، بشنوند.
۴. آنها حقایق را رنگ نمیکنند
هوش هیجانی مستلزم تشخیص هیجانات در دیگران هم هست، اما این دیگر آگاهی به معنای عدم بیان حقیقت یا استفاده از ترفندهایی برای تلطیفِ بازخورد نیست. کسانی که هوش هیجانی دارند، میدانند که شنیدهشدن پیامهای سخت چقدر مهم است. البته شاید صراحتی را که باعث تمامشدن گفتوگو شود از طرف مقابل نشنوید، اما پیام واضحی را در میان حرفهایش خواهید شنید که میتواند چیزی شبیه به این باشد: «میخواهم با تو رُک باشم. باید بدانی این را بهخاطر خودت میگویم. چون اگر این مسئله رو درست نکنی، موقعیت شغلیات در اینجا بهخطر خواهد افتاد.»
۵. آنها وقتی اشتباه کنند، عذرخواهی میکنند
کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند وقت ارزشمند خود را صرف اثبات درستی کارشان نمیکنند، آن هم وقتی میدانند که اشتباه بوده است. آنها بهجای اینکه بهدنبال بهانه باشند، عذرخواهی ساده و صمیمانهای میکنند و به سرعت به مسیر خود برمیگردند. چیزی شبیه به این: «متاسفم! خراب کردم و کلمههایی به کار بردم که مناسب نبودند، اما قصدم این نبود. حالا میخواهم از نو تلاشم را بکنم».
نشانههای زیادی برای داشتن هوش هیجانی بالا وجود دارند. اما این ۵ نشانه به شما کمک میکنند آنچه هر روز در محل کار میبینید را به بوتهی آزمایش بگذارید و ببینید آیا شخص مورد نظر هوش هیجانی بالایی دارد یا نه.
قانون 50-30-10-10سحرخیز بودن و ساختن صبحی با بهرهوری بیشتر، خواستهٔ خیلی از ماست. اما خُب، دل کندن از تختخواب هم برای خیلیها آسان نیست. اگر هم زود بیدار شویم، برای مقابله با نشانه های کمبود خواب کلی به زحمت میافتیم! در این مطلب روشی را معرفی میکنیم که به شما کمک میکند صبحی با بهرهوری بیشتر داشته باشید.
حتما بخوانید:
۱۱ نکته کاربردی برای اینکه صبحها پرانرژی از خواب بیدار شویم
طرز تهیه صبحانه انگلیسی و فواید آن برای سلامتی
برای اینکه صبحها بتوانید کارهای بیشتری را با کیفیتی بهتر انجام دهید، قانون ۵۰-۳۰-۱۰-۱۰ را بهکار بگیرید. «جیسن گوتیرز» (Jason Gutierrez) نویسنده و بلاگر در زمینهٔ بهره وری به اثربخشی این روش ایمان دارد. بهعقیدهٔ گوتیِرِز، سحرخیزی با ۵۰٪ اراده، ۳۰٪ آمادگی، ۱۰٪ عمل و ۱۰٪ شانس، ممکن میشود. بنابراین او این روش را قانون ۵۰-۳۰-۱۰-۱۰ مینامد.
گوتیرزِ سیساله، بنیانگذار وبسایت The Monk Life است. این سایت به موضوعاتی مانند اضطراب، سلامتی و پیشرفت فردی میپردازد. او مهندسی است که صبحها را به نویسندگی اختصاص داده است. نویسندگی رؤیای همیشگی او بوده است اما او انرژی کافی برای نوشتن پس از ساعت کاری را نداشته است. بنابراین برای خودش برنامهای ترتیب داده که بتواند هر صبح، ساعت ۵:۳۰ بیدار شود و بنویسد.
بهگفتهٔ گوتیرز، او با این روش توانسته صدها مقاله برای وبسایتش بنویسد. گوتیرز نویسندگی را از سال ۲۰۱۶ آغاز کرده است.
قانون ۵۰-۳۰-۱۰-۱۰
۵۰ درصد اراده
گوتیرز میگوید: «من عاشق نویسندگی بودم. همیشه در تقلای تنظیم زمان برای نوشتن بهشکل مستمر بودم. پس از مدتها به این نتیجه رسیدم که باوجود ادعایم، انگار آنقدرها هم که فکر میکنم برایش تلاش نمیکنم!»
« گوتیرز» متوجه شد که نیمی از آنچه برای سحرخیزی لازم داریم، اراده است. او میگوید: «بزرگترین درسی که از بهکارگیری این روش گرفتم این است که اگر چیزی را بهراستی میخواهم، پس وقت انجام دادنش را پیدا میکنم!»
قانون 50-30-10-10
۳۰ درصد آمادگی
گوتیرز عادت داشت شبها دیر بخوابد. او میدانست که برای اینکه بتواند سحرخیز باشد باید بعضی از عادتهایش را ترک کند.
او برای خودش قانون جدیدی وضع کرد: ۱ ساعت پیش از زمان خواب، یعنی ۱۰ شب، دیگر خبری از تلویزیون و شبکه های اجتماعی نخواهد بود.
او همچنین بهسراغ عادتهای سودمندی رفت که او را برای خواب زودهنگام آماده میکردند؛ عادتهایی مانند پیاده روی، کتابخوانی و نوشیدن چای بابونه در هر عصر. آنطور که خودش میگوید او ارتباطش را با دنیا قطع میکند؛ به کارهایی میپردازد که موجب آرامش ذهن میشوند و سپس دراز میکشد تا بهخواب رود.
او همچنین فهرستی از کارهایی را که صبح روز بعد باید انجام دهد، تهیه میکند. این فهرست برای بیدار شدن و رها کردن تختخواب، به او انگیزه میدهد.
قانون 50-30-10-10
۱۰ درصد عمل
وقتی زنگ ساعت ۵:۳۰ صبح بهصدا درمیآید، گوتیرز دکمهٔ چُرت (قطع موقت زنگ) را نمیزند یا شروع به ور رفتن با گوشی موبایلش نمیشود. او بیدرنگ بلند میشود؛ یک فنجان قهوه آماده میکند و شروع به نوشتن میکند.
بهنظر گوتیرز، زود خوابیدن و استراحت کافی شبانه باعث میشود دشواریِ بیدار شدن در صبح زود کاهش یابد. وقتی بهخوبی استراحت کردهاید و خواب خوب و راحتی داشتهاید، سحرخیز بودن اصلا سخت نیست.
خوب است عاملی برای خودمان درنظر بگیریم که برای بیدار شدن و پیش رفتن به ما انگیزه بدهد. این عامل برای گوتیرز قهوه یا چای است!
قانون 50-30-10-10
۱۰ درصد شانس
پس از اراده و آمادگی و عمل، شانس هم بیتأثیر نیست!
تقریبا همزمان با شروع این برنامه، گوتیرز سرپرستی تولهسگی را بهعهده گرفت. این حیوان هر روز، صبح زود نیاز به رفع حاجت پیدا میکرد! بیرون بردن و گرداندن تولهسگ به او کمک کرد راحتتر به این روند جدید عادت کند.
گوتیرز اینطور ادامه میدهد: «میتوانم بگویم بخت یارم بود. این سگ کوچولو زمان خیلی مناسبی به خانهٔ ما اضافه شد. اما هر کسی میتواند شانس را، مثلا با بهعهده گرفتن مسئولیتی تازه، برای خودش خلق کند. بهنظرم روشهای مختلفی برای این کار وجود دارد، مانند دوستی که میخواهد صبح زود با شما بیدار شود یا تصمیم به دویدنهای صبحگاهی یا راههای دیگر.
شاید شما هم با من موافق باشید که خواب صبحگاهی خیلی دلپذیر است، باوجود این، خیلیهایمان دوست داریم سحرخیز باشیم؛ سحرخیز باشیم تا کامروا شویم! شما در کدام دسته قرار میگیرید؟ سحرخیزها یا شبزندهدارها؟ اگر سحرخیز هستید، چطور آن را به عادت تبدیل کردهاید؟ از ساعتهای آغازینِ روز چطور بهره میبرید؟